تو خانواده ما در رابطه با حجاب خیلی قوانین سفت و سختی وجود نداشت.

با اینکه مادرم چادری هستند و به نظر خودم هم از اون چادری های خوب، ولی نمیدونم چرا هیچ وقت ما رو به سر کردن چادر دعوت نکردند.

کلا پدر و مادرم هیچ وقت ما رو به چیزی مجبور نکردند. درست یا غلطش رو نمیدونم ولی این باعث شد که ما تا حدودی مستقل بار بیایم.


یادمه دیگه از سوم دبستان به صورت پیشفرض باید روسری سر میکردیم. ولی عکس های اون موقع رو که نگاه میکنم، میبینم که روسری سرم هست ولی پیراهن آستین کوتاه پوشیدم! یا تی شرت یا ... روسری هم نیم بنده ولی گویا هدف همین بوده که یه چیزی سرمون باشه! مثل حجاب ترکیه ای.

یه عکس دارم از زمانی که رفتم مدرسه تا کارنامه نهایی پنجم دبستان رو بگیرم. بلوز بلند با آستین بلند و گشاد و شلوار لی و روسری تا حدودی کیپ. یه کم امیدوارم شدم به گذشته ام.


اولین مانتویی که خریدم فکر میکنم دوم راهنمایی بودم. اون هم از روی شواهد و قرائن!

من اول راهنمایی عینکی شدم. خیلی جالبه که تمام تاریخ های مربوط به عینکی شدنم و شکستن عینکم رو نوشتم ولی هیچ خبری از تاریخ های مربوط به حجاب و سن تکلیف و شروع نماز و روزه و ... نیست.

درباره روزه باید بگم من خیلی لاغر و نحیف بودم و نمیتونستم روزه کامل بگیرم. و مادرم سرم رو با روزه کله گنجشکی گرم میکردند. بعد که بزرگتر شدم و به فکر روزه های قضا افتادم، دیدم ای داد و بیداد من چند تا روزه باید بگیرم؟ مامان؟...


+ کاری که برای تو میکنم زینبم، تمام این تاریخ های مهم زندگی ات رو برایت یادداشت میکنم. کاری که مادرم برای من نکرد. تصمیم گرفتن روزه های قضا یا نگرفتنشون به عهده خودت ولی نگهداری این اطلاع به عهده من خواهد بود.

البته به مادرم حق میدم. ما تعدادمون زیاد بود و اکثر مواقع هم خونه مون پر مهمون خوانده و ناخوانده بود. ولی ..