برنامه "ساعت 20" را جدیدا در تلویزیون دیده ام (تلویزیون نگاه کردنِ من توفیق اجباری است!)

برنامه ای که از افراد جوان و نوجوان و پیر و زن و مرد و خلاصه هر کسی که دلش جوان است! دعوت میکند که بیاید و خودش را نشان بدهد!

بیاید و استعدادهایش را به منصه ظهور برساند تا بعدا اگر مُرد نشود جوان ناکام! جوانی که آرزوی بازیگر شدن داشت و دست روزگار این امکان را برای او فراهم نکرد..

بالاخره باید به جوان ها میدان داد. باید برایشان امکانات ایجاد کرد. ما هیچ مشکل دیگری هیچ جای کشورمان نداریم و همه چیز گل و بلبل است و مانده همین استعداد یابی افراد در سرگرم کردن عده ای دیگر!


حالا درد من چیز دیگری است!

باز هم مساله قبح شکنی!


یکی از این افراد خانم جوانی بود که باید خودش را نشان میداد! (این جمله را خیلی غلیظ و زشت بخوانید!)

خب این خانم با حجاب و حتی ساق دست (که مشخصا همه میفهمند عوامل پشت صحنه به زور دستش کرده اند که برنامه قابل پخش باشد!) باید نقشی که مد نظر دارد را اجرا کند.

توجه کنید که چند نفر از داوران مرد هستند! (خیلی علاقه مندم درباره بعضی افراد واژه نر و ماده را به کار ببرم تا خانم و آقا! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل..)

خب خانم شروع میکند به اجرا..

نقش یک خاله قصه گو که یک قصه کودکانه را روایت میکند. گاهی در نقش کودک قصه، گاهی در نقش مادر کودک قصه، ...

چه اداهایی (عذر میخواهم هنرمندی هایی!!) که با دست ها و بدن خود انجام نمیدهد!

+ یاد حرفی از حاج آقا یکتا افتادم که گفتند مسئولین بسیج گاهی هزارتا گناه انجام میدهند تا یه اردوی مستحب ببرند..

و من هی حرص است که میخورم. البته دیگر نگاه نمیکنم و فقط متاسفانه میشنوم.


و این مادر آینده کشور من است!

این زن نجیب کشور من است!

این ...


+ زینبم! حرفی نیست، فقط بغض است..